جدول جو
جدول جو

معنی سر بزانو نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

سر بزانو نشستن(حِتَ)
کنایه از مراقبه کردن. (آنندراج) (رشیدی). مراقبه کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 327). متأمل شدن. (آنندراج). به اندیشه فرورفتن، متألم و غمگین نشستن. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ بُ دَ)
به اندیشه و تأمل نشستن. به تفکر سر بر زانو گذاشتن:
سری داریم و آن سر هم شکسته
بحسرت بر سر زانو نشسته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ دَ)
کنایه از مراقبه. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از غمگین نشستن. (برهان). کنایه از غمگین و متألم نشستن. (آنندراج) ، کنایه از کوز شدن یعنی پشت خم گردیدن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا